نفسها انگار در جذبه نگاه مسيحايي اش
به خلسه اکنون مي روند
و عالم رنگ مشکي مي پاشد
به سر تا پاي وجودش!
خون گرفته است چشمان سرنوشت را
و داغ هجر رنگين کمان
دوباره سر باز مي کند از چشمه سار محيت رسول مهرباني...